دلتنگ که شدی، زنگ بزن. دعوا کن، اصلا قهر کن. ناراحت که شدی، سکوت کن. حرف نزن، تنبیهش کن. اما بغض، هرگز! لعنتی بغض نکن! آن سیب لعنتی را هر طور که شد، آزادش کن. نگذار آن بغض در گلویت مانند غده سرطانی بدخیم شود! چه بغض های که هیچ گاه سر باز نکردند و.
با وفا باش، مانند سگ! کاری باش، مانند موریانه! عاشق باش، مانند کبوتر! مهربان باش، مانند گوسفند! این ها توهین محسوب نمی شوند! بلکه نوعی احترام اند؛ گاهی اوقات باید بعضی رفتارهای شایسته و خوب را از حیوانات و مخلوقات خداوند آموخت.
ثروتمند ترین آدم روی زمین هم که باشی، اگر عاشق نباشی، تهی دستی بیش نیستی! اگر کسی نباشد تا هنگام شادی باتو بخندد، هنگام ناراحتی، باتو بگرید. منفعتش به چیست؟ کسی نباشد تا دستت را بگیرد، زیر گوشت نجوای عشق سر دهد. هرشب با دیدن چشمانش سر به بالین بگذاری و هر سحر با دیدن.
بسم الله الرحمان الرحیم هست کلید در گنج حکیم این رمان، تخیل ذهن نویسنده است و واقعیت نیست! #پارت_۲۸۱ به هر ضرب و زوری که بود، جلوی خودم رو گرفتم تا جیغ نزنم! احمد با هراس به سمتم اومد، و باعث شد تا بقیه با تعجب نگاهش کنن. اما اون بدون توجه به کسی، روبه.
پدر یعنی ستون و قلب خانه پدر یعنی رئوف و جاودانه پدر یعنی شوم قربان نامش پدر یعنی خدا در روح و جانش پدر یعنی چراغ و نورِ خانه پدر یعنی عزیز و دلبرانه پدر یعنی تپش در قلب فرزند پدر یعنی رضایتِ خداوند پدر یعنی شریک و یار مادر پدر یعنی امیدِ عشق و.
ای سردار دلها ای فرزند زهرا ای مرد دلاور ای سردار لشکر ای ذولفقار حیدر ای جاودان و بی سر ای شاهد و شهید دین ای عاشق و امید دین ای هم سفره ی علی ای جان نثار راه ولی ای خواهان شهادت ای سردار ولایت ای مالک اشتر زمان شهادتت مبارک ای سربه زیرِ.
من می توانم به جای اشک، برای خودم چای بریزم. به جای گریه، تحمل کنم! بجای غصه، بستنی بخورم. و به جای تو، بالش را بغل کنم. تو چه می کنی؟ به جای موهایم، چه را نوازش می کنی؟ به جای دست هایم، چه چیز را می گیری؟ و به جای قلب خسته ام، چه.
دل مظلوم که بشکند، شاید در این دنیا دادرسی نداشته باشد! اما خداوند، در دنیایی دیگر و جوری دیگر، از ظالم حساب پس می گیرد! او را به خاک سیاه می نشاند. چیز کمی نیست! شکستن دل، حق الناس است. وخداوند از حق الله و حق النفس می گذرد، اما از حق الناس هرگز!
عاشق روزهایی هستم که در حد لالیگا بایکدیگر دعوا می کنیم! اما دست آخر، شب که می شود بازویت را بالشتی می کنم روی سرم و می گویم: باتو قهر هستم، اما حق نداری بالشتم را ازمن بگیری! وتو، بوسه ای روی گونه ام می نشانی و می گویی: آخ که چقدر دلبری می کنی.
عاشق که باشی، یعنی قلبت را به کسی سپرده ای که دیوانه وار او را می پرستی! عاشق که باشی، برایت مهم نیست دلبندت ثروتمند است یانه! آیا زیباست؟ تحصیل کرده است؟ نه! نه! معلوم است که این مسائل برایت ارزش چندانی ندارد! داستانِ لیلی و مجنون را شنیده ای؟ می گویند مجنون، به قدری.
سلام بهار خاتون! سلام رستاخیزِ طبیعت! سلام ماه رویِ زیبا! سلام کیابیایِ گیتی! خوش آمدی، صفا آوردی، یک بغل غنچه با خود به همراه داری که! زیبایِمن، بهارِ من، به زندگیام خوش آمدی! خوب شد که آمدی، ای امیدِ قلب های نا امید! ای فرستادهی خدا، ای فرشتهیِ مهربانی! بگذار کمی تو را به آغوش.
درباره این سایت